1- استادیار
2- دانشجوی کارشناسی ارشد
چکیده: (6042 مشاهده)
نظریه و روش اکولوژی به سبب برخورداری از نگرش کلنگر، زمینه مناسبی برای واکاوی تعامل انسان و طبیعت فراهم میکند. جغرافیا نیز به مثابه دانش بررسی تعامل انسان و طبیعت، اینهمانی1[1]زیادی با اکولوژی دارد و میتواند سویههای معنایی، ساختاری و کارکردی آن را مشخص کند. نظریه پساساختارگرایی که بر مفاهیمی چون رابطهگرایی، تکثر، تفاوت، «دیگری»، اهمیت فزاینده به «طبیعت» و اهمیت «قدرت- سیاست» پای میفشارد، اشتراکات فراوانی با مفهوم اکولوژی دارد، تا به اندازهایی که اکولوژی را باید کانون پساساختارگرایی دانست. بر پایه مفهوم پساساختارگرایانه از اکولوژی، میتوان به اینهمانی گستردهای میان اکولوژی سیاسی و جغرافیای سیاسی دست یافت. پژوهش پیشرو که ماهیتی بنیادی دارد با بهرهگیری از روش کتابخانهای به تبیین نسبت اکولوژی و دموکراسی در نظریه پساساختارگرایی و کاربست آن در جغرافیا میپردازد. نتایج بهدستآمده از این پژوهش، نشان داد که اکولوژی را میتوان از نظر ساختاری به سه دسته «ذهنی، محیطی و سیاسی» دستهبندی کرد، که «اکولوژی سیاسی» به مثابه حلقه پیوند تمام ساختارهای اکولوژیک به شمار میآید. بر بنیاد نظریه پساساختارگرایی، «اکولوژی سیاسی» یا «اکوپلیتیک» میتواند زمینههای نوعی از دموکراسی را تقویت کند که با عنوان «ژئودموکراسی» یا «اکودموکراسی» از آن یاد میشود. از اینرو در تعریف انسان از دیدگاه جغرافیا میتوان بیان کرد که «انسان جغرافیایی، موجودی اکولوژیک است که بر پایه اکودموکراسی، به شناخت و مدیریت قلمروهای انسان- طبیعت میپردازد».
نوع مقاله:
علمی پژوهشی مستقل |
موضوع مقاله:
آمایش و سازماندهی سیاسی فضا دریافت: 1394/4/21 | پذیرش: 1394/8/8 | انتشار: 1395/8/1